یادداشت؛

فرازهایی از زیارت عاشورا

بازرگان نخست وزیر اسبق انقلاب اسلامی گفت: مبدأ و منشأ واقع کربلا، حرکت علیه استبداد و طاغوت بود.

به گزارش پایگاه خبری شرق ناب از اصفهان، مرحوم مهندس مهدی بازرگان نخست وزیر اسبق دولت انقلاب اسلامی با انتشار یادداشتی با عنوان «فرازهایی از زیارت عاشورا» به این مسئله مهم و تاریخی جهان اسلام پرداخته است؛

مبدأ و منشأ این حرکت، حرکت علیه استبداد بود. ببینید، تمام اینها از کجا شروع شد، نطفه‌اش کجا بود؟ معاویه بر خلاف عهدنامه‌ای که با امام حسن بسته بود که حالا حکومت برای تو، اما نباید جانشین معین کنی، اما معاویه جانشین معین کرد و در زمان حیات خودش به همه جا نماینده فرستاد تا بیعت بگیرد. فقط در مدینه یک عده‌ای گفتند نه! پسر ابوبکر و عبدالله بن زبیر.

امام حسین هم گفت نه! گفت من حاضر نیستم با کسی که لیاقت و صلاحیت ندارد، بیعت کنم. همان‌طورکه تو (یعنی معاویه) با برادرم تعهد کردی و پیمان بستی که بعد از خودت حکومت را به اختیار امت بگذاری و ولیعهد معین نکنی، من با یزید بیعت نمی‌کنم. همه‌ی اینها، از همانجا شروع شد. اگر امام حسین آن روز گفته بود، بسیار خوب، حالا من کاری به کار این‌ها ندارم، باشد، این قضایا پیش نمی‌آمد.

مطلب دیگر یک حرکت ضد دین و ضد استبداد بود، چون تعیین ولیعهد- یعنی برخلاف حاکمیت ملت- اولین عملی است که هر سلطان مستبد می‌کند، ملّت است که باید بگوید‌ کی حکومت بکند. و کی‌کار خلاف می‌کند؟ منافق.

بنابر این، واقعه‌ی کربلا اولین درسی که به ما می‌دهد، و این درس هم برای همه‌ی دنیاست- برای مسلمان و غیر مسلمان و شاید تا ظهور امام زمان- آن‌طورکه همیشه ما می‌بینیم- بروید تاریخ را نگاه کنید- در دنیا جنگ مابین قانون بوده و کسانی که به نام قانون و به اسم قانون و به نام دفاع از حق و عدالت می‌آمدند، غصب خلافت، سلطنت، رهبری، امامت و غیره می‌کردند.

این عمل سیدالشهدا که این طور در دنیا مانده، و سال به سال هم توسعه‌اش بیشتر می‌شود، و هم در اعماق دل‌ها و داخل خانه‌ها است. زمان رضاشاه هم ما شاهد همین بودیم، تمام جلوگیری‌ها را انجام می‌داد ولی این چشمه هی جوشان‌تر می‌شد، این عشق هی بیشتر می‌شد و خواهد بود و دنیا هم دنبال این می‌رود. درس می‌گیرد برای اینکه منافق را بشناسد، حُقِه بازها را بشناسد. گول ظاهر آنها را نخورد، گول ادعای آنها را نخورد، آن وقت این درس را به چه صورت داد؟ درس تصور در یک تابلوی زنده، به بهترین وجه مقابله‌ی حق و باطل در لباس منافق را به ما نشان داد.

در دنیا خیلی ظلم شده، مظلوم خیلی بوده، خیلی از زن‌ها و بچه‌ها بیچاره و کشته شده‌اند. خیلی از مردم، خیلی از جوان‌ها شهید شده‌اند، راجع به آنها شعرها گفته شده، سرودها گفته شده، شعارها گفته شده، تابلوها کشیده شده، جنگ سابین‌ها در رم، از آن شاهکارهای- نمی‌دانم- موزه لوور، یکیش همان بود. حمله‌ای بود که سابین‌ها به شهر رم کرده بودند، از این نمونه‌ها در تاریخ زیاد است، ولی بگردید کجا می‌توانید یک تابلوی زنده و رنگین پیدا بکنید که یک سمت سراسر فضیلت، ارزش، ایثار، شهادت، برادری، محبت، حقیقت، حق و عدالت، و همه چیز از هر جهت باشد؛ حسینش را نگاه کنید، علی اصغرش را نگاه کنید، مظلومیت حضرت عباس که می‌رود آب برمی‌دارد، ولی نمی‌خورد؛ رفتار حسین بن علی با حر، آب دادن به آنها، نطق‌هایی که بین راه می‌کند، بعد اسارت زینب در کربلا، فلان و فلان، تمام اینها؛ از مدینه الی مکه، از مکه الی کربلا، به مقصد کوفه. می‌شود گفت- حالا اسمش را دین بگذارید، انسانی بگذارید، اخلاقی بگذارید، فرق نمی‌کند- هیچ ارزشی نیست که در این تابلو وجود نداشته باشد.

آن طرف چی؟ یک سره شقاوت، یک سره خیانت، یک سره دروغ‌گویی، یک سره ظلم، حتی خودشان به خودشان هم دروغ می‌گفتند. مگر به ابن‌سعد وعده ندادند که تو همان قدری که حسین‌بن‌علی را کشتی، حکومت ری را داری. می‌گویند بین دزدها و غارتگرها، قانون جنگل حاکم است و به هم خیانت نمی‌کنند، اینها به خودشان هم خیانت کردند و بی‌رحمی نسبت به هر چه بشود، عدم حریت، عدم آزادی. آنجا که سیدالشهدا می‌گوید: «اِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دِیناً فَکُونُوا اَحْرَاراً فِی دُنْیاکُمْ» این‌ها اصلاً‌ هیچ ندارند، بنابراین برای بشریت و برای تاریخ، چه تابلوی گویا و روشنی بهتر از این تابلوست که این واقعه برای ما رسم می‌کند و می‌گوید.